کد مطلب:1766 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:457

خاتمه کتاب
خاتمه كتاب در آداب بعضی از امور داخله و خارجه نماز است و در آن چند فصل است

فصل اوّل در تسبیحات اربعه است كه در ركعت ثالث و رابع نماز خوانده می شود و اسرار و آداب قلبیّه آن به قدر مناسب

و آن متقوم به چهار ركن است:

ركن اول در "تسبیح" است. و آن، تنزیه از توصیف به تحمید و تهلیل است، كه از مقامات شامله است. و بنده سالك باید در تمام عبادات متوجّه آن باشد و قلب خود را از دعوای توصیف و ثناجویی حق نگاه داری كند؛ گمان

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 371

نكند كه از برای عبد ممكن است قیام به حقِ عبودیّت، فضلًا از قیام به حقّ ربوبیّت كه چشم آمال كمل اولیاء از آن منقطع و دست طمع بزرگان اصحاب معرفت از ذیل آن كوتاه است "عنقا شكار كس نشود دام بازگیر". "621" از این جهت گفته اند كمال معرفت اهل معارفْ عرفان عجز خویش است. "622"

آری، چون رحمت واسعه حق جلّ و علا شامل حال ما بندگان ضعیف است، به سعه رحمت خود ما بیچارگان را بار خدمت داده و اجازه ورود در یك همچو مقام مقدّس منزّه، كه پشت كرّوبیّین از قرب به آن خم است، مرحمت فرموده. و این از بزرگترین تفضّلات و ایادی ذات مقدّس ولیّ نعمت است بر بندگان خود، كه اهل معرفت و اولیاء كمّل و اهل اللَّه قدر آن را به قدر معرفت خود می دانند، و ما محجوبان بازمانده از هر مقام و منزلت و محرومان دور افتاده از هر كمال و معرفت بكلّی از آن غافلیم؛ و اوامر الهیه را، كه فی الحقیقه بالاترین نعم بزرگ نامتناهی است، از تكلف و كلفت دانیم و با انضجار و كسالت قیام به آن كنیم، و از این جهت از نورانیّت آن بكلی محروم و محجوبیم.

و باید دانست كه چون "تحمید" و "تهلیل" متضمّن توحید فعلی است و در آن شائبه تحدید و تنقیص است، بلكه شائبه تشبیه و تخلیط است، عبد سالك برای تهیه ورود در آن لازم است در حصن حصینِ تسبیح و تنزیه خود را وارد كند و به باطن قلب خود بفهماند كه حق جلّت عظمته منزّه از تعیّنات خلقیّه و تلبّس بملابس كثرات است، تا ورود در تحمیدش از شائبه تكثیر تنزیه شود.

ركن دوم "تحمید" است. و آن، مقام توحید فعلی است كه مناسب حال قیام است و مناسب قرائت است نیز. و از این جهت، این تسبیحات در ركعات اخیره قائم مقام "حمد" است و مصلی مختار است كه "حمد" را نیز بخواند به جای آن. و توحید فعلی را- چنانچه در "حمد" مذكور شد- از حصر

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 372

حمد به حق تعالی استفاده كنیم و دست عبد را از محمدتها بكلّی كوتاه نماییم و هُوَ الَاوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِن "623" را به سامعه قلب رسانیم، و حقیقت ما رَمَیْتَ اذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللَّه رَمی "624" را به ذائقه روح چشانیم، و خودبینی و خودخواهی را زیر پای سلوك نهیم تا به مقام تحمید خود را رسانیم و دل را از زیر بار منّت خلق بیرون كشانیم.

ركن سوم "تهلیل" است. و از برای آن مقاماتی است:

یكی مقام نفی الوهیّت فعلیّه است كه عبارت اخرای لا مُؤَثِّرَ فی الوُجودِ الّا اللَّه است. و این مؤكّد حصر "تحمید" بلكه موجب و مسبّب آن است. چون كه مراتب وجودات امكانیّه ظلّ حقیقت وجود حق جلت قدرته و ربط محض است و از برای هیچ یك از آنها به هیچ وجه استقلال و قیام به خود نیست، از این جهت، تاثیر ایجادی را به هیچ وجه به آنها نتوان نسبت داد، چه كه در تأثیر استقلالِ ایجاد لازم و استقلالِ ایجاد مستلزم استقلال وجود است. و به عبارت اهل ذوق، حقیقت وجودات ظلّیّه ظهور قدرت حق است در مرآیی خلقیّه، و معنی لا اله إلا اللَّه مشاهده فاعلیّت و قدرت حق است در خلق و نفی تعیّنات خلقیّه است، و افنای مقام فاعلیّت آنها و تأثیر آنها است در حق.

و یكی مقام نفی معبود غیر حق است، و لا إله إلا اللَّه ایْ، لا معبودَ سِوی اللَّه. و بنا بر این، مقام "تهلیل" نتیجه مقام "تحمید" است؛ زیرا كه اگر محمدت منحصر به ذات مقدّس حق شد، عبودیّت نیز بار خود را در آن مقام مقدّس افكند؛ و جمیع عبودیّتهایی كه خلق از خلق می كند، كه همه برای رؤیت محمدت است، منتفی شود؛ پس، گویی سالك چنین گوید كه چون جمیع محامد منحصر در حق است، پس عبودیت نیز منحصر به او شود، و او معبود شود و بتها همه شكسته شود. و از برای "تهلیل" مقامات دیگری است كه مناسب این مقام نیست.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 373

ركن چهارم "تكبیر" است. و آن نیز تكبیر از توصیف است؛ گویی كه عبد در اول ورود در "تحمید" و "تهلیل"، تنزیه از توصیف نموده، و پس از فراغ از آن نیز تنزیه و تكبیر از توصیف نماید، كه تحمید و تهلیلش محفوف به اعتراف به تقصیر و تذلّل باشد. و شاید كه تكبیر در این مقام تكبیر از "تحمید" و "تهلیل" باشد، زیرا كه در آن شائبه كثرت است؛ چنانچه مذكور شد. و شاید در "تسبیح" تنزیه از تكبیر، و در تكبیر تكبیر از تنزیه نیز باشد، كه دعاوی عبد بكلّی ساقط شود و به توحید فعلی متمكّن گردد و مقام قیام به حقّ ملكه گردد در قلب، و از تلوین بیرون آید و حالت تمكین حاصل شود.

و عبد سالك باید در این اذكار شریفه كه روح معارف است حال تبتّل و تضرّع و انقطاع و تذلّل را در قلب تحصیل كند؛ و به كثرت مداومت باطن قلب را صورت ذكر دهد و حقیقت ذكر را در باطن قلب متمكّن سازد، تا قلب متلبّس به لباس ذكر شود و لباس خویش، كه لباس بُعد است، از تن بیرون آورد؛ پس، قلب الهی حقّانی شود و حقیقت و روح انَّ اللَّه اشْتَری مِنَ الْمُؤمِنینَ أَنْفُسَهُم "625" در آن متحقّق گردد.

فصل دوم در آداب قلبیه قنوت است

بدان كه "قنوت" یكی از مستحبّات مؤكّده است كه ترك آن شایسته نیست، بلكه احتیاط در اتیان به آن است؛ زیرا كه بعضی از اصحاب قائل به وجوب شده اند، و ظاهر بعض روایات نیز وجوب است، گر چه اقوی در صناعت فقهی عدم وجوب است، چنانچه مشهور بین علماء اعلام است. و آن به همین كیفیّت خاصّه كه بین امامیّه رضوان اللَّه علیهم متعارف است

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 374

می باشد؛ یعنی، متقوّم است به بلند نمودن دست را در حذاء وجه، و بسط باطن كفها را طرف آسمان و خواندن ادعیه مأثوره یا غیر مأثوره. و جایز است دعا نمودن به هر زبان، عربی یا غیر آن. و عربی احوط و افضل است.

و فقها فرموده اند افضل ادعیه در آن، دعای "فَرَج" است. "626" و دلیل فقهی معتدّ بهی به نظر نویسنده نرسیده بر افضلیّت؛ ولی مضمون دعا دالّ بر فضیلت تامّه آن است، زیرا كه مشتمل بر "تهلیل" و "تسبیح" و "تحمید" است كه روح توحید است؛ چنانچه بیان آن شد. و نیز مشتمل بر اسماء بزرگ الهی است از قبیل: "اللَّه"، "الحَلیم"، "الكریم"، "العَلِیّ"، "العَظیم"، "الرَّبّ"؛ و نیز مشتمل بر ذكر ركوع و سجود است؛ و نیز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و افعال است؛ و نیز مشتمل است بر مراتب تجلیّات حق جلّ و علا؛ و نیز مشتمل است بر سلام بر مرسلین، گر چه احتیاط ترك آن است، ولی اقوی جواز است؛ و نیز مشتمل است بر صلوات بر پیغمبر و آل او علیهم السلام. گویی این دعای شریف با این اختصار مشتمل به تمام وظایف ذكریّه صلاة است.

و از گفته فقها رضوان اللَّه علیهم نیز اثبات افضلیّت توان كرد، یا به واسطه تسامح در ادلّه سنن "627"؛ گر چه نویسنده را در آن تأملی است. و یا به واسطه كشفِ دلیل معتبری، كه به نظر ما نرسیده، كه مبنای اجماع در نظر متأخرین است.

و از ادعیه شریفه كه بسیار فضیلت دارد و نیز مشتمل بر آداب مناجات

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 375

بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطایای كامله الهیّه است كه با حال قنوت كه حال مناجات و انقطاع به حق است تناسبی تامّ دارد و بعضی از مشایخ بزرگ رحمه اللَّه بر آن تقریباً مواظبت داشت، دعای یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیل است كه از كنوز عرش است، و تحفه حق برای رسول خدا است؛ و برای هر یك از فقرات آن فضایل و ثوابهای بسیار است؛ چنانچه در توحید شیخ صدوق رحمه اللَّه است. "628"

و بهتر در ادب عبودیّت آن است كه در حال قنوت، كه حال مناجات و انقطاع به حق است در خصوص صلاة، كه همه اش اظهار عبودیت و ثناجویی است، و در این حالت كه ذات مقدّس حق جلّ و علا بالخصوص فتح باب مناجات و دعا به روی عبد فرموده و او را به این تشریف شرافت داده، بنده سالك نیز ادب مقام مقدّس ربوبیّت را نگاه دارد، و از ادعیه خود مراقبت كند كه مشتمل بر تسبیح و تنزیه حق تعالی و متضمّن ذكر و یاد حق باشد؛ و چیزهایی كه از حق در این حال شریف می خواهد از سنخ معارف الهیّه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوی او باشد؛ و از طلب دنیا و امور خسیسه حیوانیّه و شهوات نفسانیّه احتراز كند، و خود را در محضر پاكان شرمساز ننماید و در محفل ابرار بی مقدار نكند.

ای عزیز، قنوت دست شستن از غیر حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبیّت پیدا كردن است، و كف خالی و سؤال به جانب غنیّ مطلق دراز نمودن است؛ و در این حال انقطاع، از بطن و فرج سخن راندن و از دنیا یادكردن كمال نقصان و تمام خسران است.

جانا، اكنون كه از وطن خود دور افتادی و از مجاورت احرار محجور شدی و گرفتار این ظلمتكده پر رنج و محن گردیدی، خود چون كرم ابریشم بر خود متن.

عزیزا، خدای رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمیر

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 376

نموده، و به انواری چون انبیاء و عشاقی مانند اولیاء مؤیّد فرموده، این نار را به خاك و خاكستر دنیای دنیّ منطفی نكن؛ و آن نور را به كدورت و ظلمت توجّه به دنیا كه دار غربت است مكدّر ننما؛ باشد كه اگر توجّهی به وطن اصلی كنی و انقطاع به حق را از حق طلب كنی و حالت هجران و حرمان خود را با دلی دردناك به عرضش برسانی و احوال بیچارگی و بینوایی و گرفتاری خویش را اظهار كنی، مددی غیبی رسد و دستگیری باطنی شود و جبران نقایص گردد، اذْ مِنْ عادَتِهِ الْاحْسانُ وَ مِنْ شیمَتِهِ التَّفَضُّل. "629"

اگر از فقرات مناجات "شعبانیّه" امام متَّقین و امیر مؤمنین و اولاد معصومین او علیهم السلام، كه امامان اهل معارف و حقایقند، در قنوت بخوانی، خصوصاً آن جا كه عرض می كنند: الهی هَبْ لی كَمالَ الْانْقِطاعِ إِلَیْكَ "630"- الخ، ولی با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نویسنده، بسیار مناسب این حال است.

بالجمله، مقام "قنوت" در نظر نویسنده چون مقام "سجود" است: آن یك، توجّه و اقبال به ذلّ عبودیّت و تذكّر مقام عزّ ربوبیّت است؛ و این یك، اقبال به عزّ ربوبیّت و تذكّر عجز و ذلّ عبودیّت است. و این به حسب مقام متوسّطین است. و اما به حسب مقام كمّل، چنانچه "سجود" مقام فنای عبد و ترك غیر و غیّرت است، "قنوت" مقام انقطاع به حق و ترك اعتماد به غیر است كه روح مقام توكّل است. و بالجمله، چون "قیام" مقام توحید افعالی است و این توحید در ركعت دوم تمكین شود، در قنوت اظهار نتیجه آن كند كه كشكول گدایی را پیش حق بَرَد و از خلق منقطع شود و گریزان گردد.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 377

فصل سوم در تعقیب است

و آن یكی از مستحبّات مؤكّده است و ترك آن نیز مكروه است و در نماز صبح و عصر تأكیدش بیشتر است. و تعقیبات مأثوره بسیار است؛ از آن جمله تكبیرات ثلاثه اختتامیّه است.

و مشایخ عظام مواظبت دارند كه مثل تكبیرات افتتاحیه در هر تكبیری دست را تا حذای گوش بلند كنند و باطن كف را به حذای قبله مبسوط كنند. و اثبات آن مشكل است؛ گر چه ممكن است از بعضی روایات استفاده سه مرتبه رفع ید را نمود. و شاید دست را بلند نمودن و سه مرتبه تكبیر گفتن و بعد دعای لا الهَ الّا اللَّه وَحْدَهُ وَحْدَه ... "631" الخ را خواندن كفایت كند. و اگر رفع ید به آن طور كه مشایخ مواظبند مستحب باشد، تمكین همان اسرار است كه مذكور گردید. و شاید اشاره به طرد صلاة و عبادات خود باشد كه مبادا عجب و خودبینی در قلب راه یابد.

و تكبیرات ثلاثه شاید اشاره باشد به تكبیر از توحیدات ثلاثه كه مقوِّم روح تمام صلاة است. پس ادب قلبی این تكبیرات آن است كه در هر رفع یدی طرد توحیدی از توحیدات ثلاثه را كند، و تكبیر و تنزیه حق جل و علا را از توصیفات و توحیدات خود كند و عجز و ذلت و قصور و تقصیر خویش را در محضر مقدّس حق جل و علا عرضه دارد. و ما در رساله سرّ الصلاة اسرار روحیّه این تكبیرات و رفع ید را به طور لطیفی، كه مذكور در آن رساله است، ذكر نمودیم. و آن از الطاف حق تعالی است به این مسكین. و له الشّكر و الحمد.

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 374 فصل دوم در آداب قلبیه قنوت است ..... ص : 373

خاتمه كتاب در آداب بعضی از امور داخله و خارجه نماز است و در آن چند فصل است

فصل اوّل در تسبیحات اربعه است كه در ركعت ثالث و رابع نماز خوانده می شود و اسرار و آداب قلبیّه آن به قدر مناسب

و آن متقوم به چهار ركن است:

ركن اول در "تسبیح" است. و آن، تنزیه از توصیف به تحمید و تهلیل است، كه از مقامات شامله است. و بنده سالك باید در تمام عبادات متوجّه آن باشد و قلب خود را از دعوای توصیف و ثناجویی حق نگاه داری كند؛ گمان

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 371

نكند كه از برای عبد ممكن است قیام به حقِ عبودیّت، فضلًا از قیام به حقّ ربوبیّت كه چشم آمال كمل اولیاء از آن منقطع و دست طمع بزرگان اصحاب معرفت از ذیل آن كوتاه است "عنقا شكار كس نشود دام بازگیر". "621" از این جهت گفته اند كمال معرفت اهل معارفْ عرفان عجز خویش است. "622"

آری، چون رحمت واسعه حق جلّ و علا شامل حال ما بندگان ضعیف است، به سعه رحمت خود ما بیچارگان را بار خدمت داده و اجازه ورود در یك همچو مقام مقدّس منزّه، كه پشت كرّوبیّین از قرب به آن خم است، مرحمت فرموده. و این از بزرگترین تفضّلات و ایادی ذات مقدّس ولیّ نعمت است بر بندگان خود، كه اهل معرفت و اولیاء كمّل و اهل اللَّه قدر آن را به قدر معرفت خود می دانند، و ما محجوبان بازمانده از هر مقام و منزلت و محرومان دور افتاده از هر كمال و معرفت بكلّی از آن غافلیم؛ و اوامر الهیه را، كه فی الحقیقه بالاترین نعم بزرگ نامتناهی است، از تكلف و كلفت دانیم و با انضجار و كسالت قیام به آن كنیم، و از این جهت از نورانیّت آن بكلی محروم و محجوبیم.

و باید دانست كه چون "تحمید" و "تهلیل" متضمّن توحید فعلی است و در آن شائبه تحدید و تنقیص است، بلكه شائبه تشبیه و تخلیط است، عبد سالك برای تهیه ورود در آن لازم است در حصن حصینِ تسبیح و تنزیه خود را وارد كند و به باطن قلب خود بفهماند كه حق جلّت عظمته منزّه از تعیّنات خلقیّه و تلبّس بملابس كثرات است، تا ورود در تحمیدش از شائبه تكثیر تنزیه شود.

ركن دوم "تحمید" است. و آن، مقام توحید فعلی است كه مناسب حال قیام است و مناسب قرائت است نیز. و از این جهت، این تسبیحات در ركعات اخیره قائم مقام "حمد" است و مصلی مختار است كه "حمد" را نیز بخواند به جای آن. و توحید فعلی را- چنانچه در "حمد" مذكور شد- از حصر

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 372

حمد به حق تعالی استفاده كنیم و دست عبد را از محمدتها بكلّی كوتاه نماییم و هُوَ الَاوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِن "623" را به سامعه قلب رسانیم، و حقیقت ما رَمَیْتَ اذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللَّه رَمی "624" را به ذائقه روح چشانیم، و خودبینی و خودخواهی را زیر پای سلوك نهیم تا به مقام تحمید خود را رسانیم و دل را از زیر بار منّت خلق بیرون كشانیم.

ركن سوم "تهلیل" است. و از برای آن مقاماتی است:

یكی مقام نفی الوهیّت فعلیّه است كه عبارت اخرای لا مُؤَثِّرَ فی الوُجودِ الّا اللَّه است. و این مؤكّد حصر "تحمید" بلكه موجب و مسبّب آن است. چون كه مراتب وجودات امكانیّه ظلّ حقیقت وجود حق جلت قدرته و ربط محض است و از برای هیچ یك از آنها به هیچ وجه استقلال و قیام به خود نیست، از این جهت، تاثیر ایجادی را به هیچ وجه به آنها نتوان نسبت داد، چه كه در تأثیر استقلالِ ایجاد لازم و استقلالِ ایجاد مستلزم استقلال وجود است. و به عبارت اهل ذوق، حقیقت وجودات ظلّیّه ظهور قدرت حق است در مرآیی خلقیّه، و معنی لا اله إلا اللَّه مشاهده فاعلیّت و قدرت حق است در خلق و نفی تعیّنات خلقیّه است، و افنای مقام فاعلیّت آنها و تأثیر آنها است در حق.

و یكی مقام نفی معبود غیر حق است، و لا إله إلا اللَّه ایْ، لا معبودَ سِوی اللَّه. و بنا بر این، مقام "تهلیل" نتیجه مقام "تحمید" است؛ زیرا كه اگر محمدت منحصر به ذات مقدّس حق شد، عبودیّت نیز بار خود را در آن مقام مقدّس افكند؛ و جمیع عبودیّتهایی كه خلق از خلق می كند، كه همه برای رؤیت محمدت است، منتفی شود؛ پس، گویی سالك چنین گوید كه چون جمیع محامد منحصر در حق است، پس عبودیت نیز منحصر به او شود، و او معبود شود و بتها همه شكسته شود. و از برای "تهلیل" مقامات دیگری است كه مناسب این مقام نیست.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 373

ركن چهارم "تكبیر" است. و آن نیز تكبیر از توصیف است؛ گویی كه عبد در اول ورود در "تحمید" و "تهلیل"، تنزیه از توصیف نموده، و پس از فراغ از آن نیز تنزیه و تكبیر از توصیف نماید، كه تحمید و تهلیلش محفوف به اعتراف به تقصیر و تذلّل باشد. و شاید كه تكبیر در این مقام تكبیر از "تحمید" و "تهلیل" باشد، زیرا كه در آن شائبه كثرت است؛ چنانچه مذكور شد. و شاید در "تسبیح" تنزیه از تكبیر، و در تكبیر تكبیر از تنزیه نیز باشد، كه دعاوی عبد بكلّی ساقط شود و به توحید فعلی متمكّن گردد و مقام قیام به حقّ ملكه گردد در قلب، و از تلوین بیرون آید و حالت تمكین حاصل شود.

و عبد سالك باید در این اذكار شریفه كه روح معارف است حال تبتّل و تضرّع و انقطاع و تذلّل را در قلب تحصیل كند؛ و به كثرت مداومت باطن قلب را صورت ذكر دهد و حقیقت ذكر را در باطن قلب متمكّن سازد، تا قلب متلبّس به لباس ذكر شود و لباس خویش، كه لباس بُعد است، از تن بیرون آورد؛ پس، قلب الهی حقّانی شود و حقیقت و روح انَّ اللَّه اشْتَری مِنَ الْمُؤمِنینَ أَنْفُسَهُم "625" در آن متحقّق گردد.

فصل دوم در آداب قلبیه قنوت است

بدان كه "قنوت" یكی از مستحبّات مؤكّده است كه ترك آن شایسته نیست، بلكه احتیاط در اتیان به آن است؛ زیرا كه بعضی از اصحاب قائل به وجوب شده اند، و ظاهر بعض روایات نیز وجوب است، گر چه اقوی در صناعت فقهی عدم وجوب است، چنانچه مشهور بین علماء اعلام است. و آن به همین كیفیّت خاصّه كه بین امامیّه رضوان اللَّه علیهم متعارف است

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 374

می باشد؛ یعنی، متقوّم است به بلند نمودن دست را در حذاء وجه، و بسط باطن كفها را طرف آسمان و خواندن ادعیه مأثوره یا غیر مأثوره. و جایز است دعا نمودن به هر زبان، عربی یا غیر آن. و عربی احوط و افضل است.

و فقها فرموده اند افضل ادعیه در آن، دعای "فَرَج" است. "626" و دلیل فقهی معتدّ بهی به نظر نویسنده نرسیده بر افضلیّت؛ ولی مضمون دعا دالّ بر فضیلت تامّه آن است، زیرا كه مشتمل بر "تهلیل" و "تسبیح" و "تحمید" است كه روح توحید است؛ چنانچه بیان آن شد. و نیز مشتمل بر اسماء بزرگ الهی است از قبیل: "اللَّه"، "الحَلیم"، "الكریم"، "العَلِیّ"، "العَظیم"، "الرَّبّ"؛ و نیز مشتمل بر ذكر ركوع و سجود است؛ و نیز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و افعال است؛ و نیز مشتمل است بر مراتب تجلیّات حق جلّ و علا؛ و نیز مشتمل است بر سلام بر مرسلین، گر چه احتیاط ترك آن است، ولی اقوی جواز است؛ و نیز مشتمل است بر صلوات بر پیغمبر و آل او علیهم السلام. گویی این دعای شریف با این اختصار مشتمل به تمام وظایف ذكریّه صلاة است.

و از گفته فقها رضوان اللَّه علیهم نیز اثبات افضلیّت توان كرد، یا به واسطه تسامح در ادلّه سنن "627"؛ گر چه نویسنده را در آن تأملی است. و یا به واسطه كشفِ دلیل معتبری، كه به نظر ما نرسیده، كه مبنای اجماع در نظر متأخرین است.

و از ادعیه شریفه كه بسیار فضیلت دارد و نیز مشتمل بر آداب مناجات

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 379 فصل سوم در تعقیب است ..... ص : 377

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 375

بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطایای كامله الهیّه است كه با حال قنوت كه حال مناجات و انقطاع به حق است تناسبی تامّ دارد و بعضی از مشایخ بزرگ رحمه اللَّه بر آن تقریباً مواظبت داشت، دعای یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیل است كه از كنوز عرش است، و تحفه حق برای رسول خدا است؛ و برای هر یك از فقرات آن فضایل و ثوابهای بسیار است؛ چنانچه در توحید شیخ صدوق رحمه اللَّه است. "628"

و بهتر در ادب عبودیّت آن است كه در حال قنوت، كه حال مناجات و انقطاع به حق است در خصوص صلاة، كه همه اش اظهار عبودیت و ثناجویی است، و در این حالت كه ذات مقدّس حق جلّ و علا بالخصوص فتح باب مناجات و دعا به روی عبد فرموده و او را به این تشریف شرافت داده، بنده سالك نیز ادب مقام مقدّس ربوبیّت را نگاه دارد، و از ادعیه خود مراقبت كند كه مشتمل بر تسبیح و تنزیه حق تعالی و متضمّن ذكر و یاد حق باشد؛ و چیزهایی كه از حق در این حال شریف می خواهد از سنخ معارف الهیّه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوی او باشد؛ و از طلب دنیا و امور خسیسه حیوانیّه و شهوات نفسانیّه احتراز كند، و خود را در محضر پاكان شرمساز ننماید و در محفل ابرار بی مقدار نكند.

ای عزیز، قنوت دست شستن از غیر حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبیّت پیدا كردن است، و كف خالی و سؤال به جانب غنیّ مطلق دراز نمودن است؛ و در این حال انقطاع، از بطن و فرج سخن راندن و از دنیا یادكردن كمال نقصان و تمام خسران است.

جانا، اكنون كه از وطن خود دور افتادی و از مجاورت احرار محجور شدی و گرفتار این ظلمتكده پر رنج و محن گردیدی، خود چون كرم ابریشم بر خود متن.

عزیزا، خدای رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمیر

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 376

نموده، و به انواری چون انبیاء و عشاقی مانند اولیاء مؤیّد فرموده، این نار را به خاك و خاكستر دنیای دنیّ منطفی نكن؛ و آن نور را به كدورت و ظلمت توجّه به دنیا كه دار غربت است مكدّر ننما؛ باشد كه اگر توجّهی به وطن اصلی كنی و انقطاع به حق را از حق طلب كنی و حالت هجران و حرمان خود را با دلی دردناك به عرضش برسانی و احوال بیچارگی و بینوایی و گرفتاری خویش را اظهار كنی، مددی غیبی رسد و دستگیری باطنی شود و جبران نقایص گردد، اذْ مِنْ عادَتِهِ الْاحْسانُ وَ مِنْ شیمَتِهِ التَّفَضُّل. "629"

اگر از فقرات مناجات "شعبانیّه" امام متَّقین و امیر مؤمنین و اولاد معصومین او علیهم السلام، كه امامان اهل معارف و حقایقند، در قنوت بخوانی، خصوصاً آن جا كه عرض می كنند: الهی هَبْ لی كَمالَ الْانْقِطاعِ إِلَیْكَ "630"- الخ، ولی با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نویسنده، بسیار مناسب این حال است.

بالجمله، مقام "قنوت" در نظر نویسنده چون مقام "سجود" است: آن یك، توجّه و اقبال به ذلّ عبودیّت و تذكّر مقام عزّ ربوبیّت است؛ و این یك، اقبال به عزّ ربوبیّت و تذكّر عجز و ذلّ عبودیّت است. و این به حسب مقام متوسّطین است. و اما به حسب مقام كمّل، چنانچه "سجود" مقام فنای عبد و ترك غیر و غیّرت است، "قنوت" مقام انقطاع به حق و ترك اعتماد به غیر است كه روح مقام توكّل است. و بالجمله، چون "قیام" مقام توحید افعالی است و این توحید در ركعت دوم تمكین شود، در قنوت اظهار نتیجه آن كند كه كشكول گدایی را پیش حق بَرَد و از خلق منقطع شود و گریزان گردد.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 377

فصل سوم در تعقیب است

و آن یكی از مستحبّات مؤكّده است و ترك آن نیز مكروه است و در نماز صبح و عصر تأكیدش بیشتر است. و تعقیبات مأثوره بسیار است؛ از آن جمله تكبیرات ثلاثه اختتامیّه است.

و مشایخ عظام مواظبت دارند كه مثل تكبیرات افتتاحیه در هر تكبیری دست را تا حذای گوش بلند كنند و باطن كف را به حذای قبله مبسوط كنند. و اثبات آن مشكل است؛ گر چه ممكن است از بعضی روایات استفاده سه مرتبه رفع ید را نمود. و شاید دست را بلند نمودن و سه مرتبه تكبیر گفتن و بعد دعای لا الهَ الّا اللَّه وَحْدَهُ وَحْدَه ... "631" الخ را خواندن كفایت كند. و اگر رفع ید به آن طور كه مشایخ مواظبند مستحب باشد، تمكین همان اسرار است كه مذكور گردید. و شاید اشاره به طرد صلاة و عبادات خود باشد كه مبادا عجب و خودبینی در قلب راه یابد.

و تكبیرات ثلاثه شاید اشاره باشد به تكبیر از توحیدات ثلاثه كه مقوِّم روح تمام صلاة است. پس ادب قلبی این تكبیرات آن است كه در هر رفع یدی طرد توحیدی از توحیدات ثلاثه را كند، و تكبیر و تنزیه حق جل و علا را از توصیفات و توحیدات خود كند و عجز و ذلت و قصور و تقصیر خویش را در محضر مقدّس حق جل و علا عرضه دارد. و ما در رساله سرّ الصلاة اسرار روحیّه این تكبیرات و رفع ید را به طور لطیفی، كه مذكور در آن رساله است، ذكر نمودیم. و آن از الطاف حق تعالی است به این مسكین. و له الشّكر و الحمد.

و از جمله تعقیبات شریفه، تسبیحات صدّیقه طاهره سلام اللَّه علیها

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 378

است كه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به آن معظّمه تعلیم فرمود. و آن افضل تعقیبات است. در حدیث است كه اگر چیزی افضل از آن بود، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آن را به فاطمه علیها السلام عطا می فرمود. "632" و از حضرت صادق مروی است كه این تسبیحات در هر روز در تعقیب هر نمازی پیش من محبوبتر است از هزار ركعت نماز در هر روز. "633" و معروف پیش اصحاب در ترتیب آن آن است كه "تكبیر" سی و چهار مرتبه، و "تحمید" سی و سه مرتبه، و "تسبیح" سی و سه مرتبه؛ به همین ترتیب. و بعید نیست كه این افضل باشد نه متعیّن؛ بلكه در تقدیم و تأخیر "تحمید" و "تسبیح" انسان مخیّر باشد؛ بلكه شاید در تأخیر "تكبیر" و تقدیم "تسبیح" نیز مخیّر باشد. ولی افضل و احوط همان ترتیب مشهور است.

و آداب قلبیه آن آن است كه در "تسبیحات اربعه" مذكور شد. و زاید بر آن، آن كه چون این اذكار شریفه بعد از نماز وارد شده است، و تسبیح آن، تكبیر و تنزیه از قیام به حق عبودیّت است، و نیز تنزیه و تكبیر از لیاقت عبادت است برای محضر مقدّس او، و نیز تنزیه و تكبیر از معرفت است كه غایت عبادت است، پس عبد سالك باید در تعقیب نماز قدری تفكّر كند در نقص خود و عبادت خویش و غفلتهای در حال حضور، كه خود گناهی است در مذهب عشق و محبّت؛ و حرمان خود را از حظوظ حضور و محضر مقدّس حق جلّ جلاله به نظر آورد؛ و در تعقیبات، كه خود فتح باب دیگری است از رحمت حق تبارك و تعالی، به اندازه میسور جبران كند، و این اذكار شریفه را به قلب برساند و دل را به آنها زنده كند؛ شاید خاتمه اش به حسن و سعادت مختوم شود. و در "تحمید" تسبیحات صدّیقه علیها الصلاة و السلام اثبات این محمدت را كه قیام به عبودیّت است نیز برای هویّت الهیّه كند، و از توفیق و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 379

تأیید و حول و قوّه آن ذات مقدّس بداند و بشمارد. و حقایق این امور را به سرّ قلب برساند و سرّ این لطایف را به ذائقه دل بچشاند تا قلب به ذكر حق زنده شود و دل حیوة جاوید به حق پیدا كند.

و چون صبحْ افتتاح اشتغال به كثرات و ورود در دنیا است و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان سالكِ بیدار در این موقعِ باریك برای ورود در این ظلمتكده تاریك به حق تعالی متوسّل شود و به حضرتش منقطع گردد. و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نمی بیند، به اولیاء امر و فُخَرای زمان و شُفَعاء انس و جان، یعنی رسول ختمی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمّه معصومین علیهم السلام، متوسّل گردد و آن ذوات شریفه را شفیع و واسطه قرار دهد. و چون برای هر روزی خفیر و مجیری است، پس روز شنبه به وجود مبارك رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله، و روز یكشنبه به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان علیهما السلام، و روز سه شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق علیهم السلام، و روز چهارشنبه به حضرات كاظم و رضا و تقی و نقی علیهم السلام، و روز پنجشنبه به حضرت عسكری علیه السلام، و روز جمعه به ولیّ امر عجّل اللَّه فرجه الشّریف، متعلّق است، "634" مناسب آن است كه در تعقیب نماز صبح برای ورود در این بحر مهلك ظلمانی و دامگاه مهیب شیطانی، متوسّل به خفرای آن روز شود؛ و با شفاعت آنها، كه مقرّبان بارگاه قدس و محرمان سراپرده انسند، از حق تعالی رفع شرّ شیطان و نفس اماره بالسّوء را طلب كند، و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسك غیر لایقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد. البته حق تعالی شأنه چنانچه محمّد صلی اللَّه علیه و آله و دودمان او را وسایط هدایت و راه نماهای ما مقرّر فرموده و به بركات آنها امّت را از ضلالت و جهل نجاتْ مرحمت فرموده، به وسیله و شفاعت آنها قصور ما را ترمیم و نقص ما را تتمیم فرماید و اطاعات و عبادات

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 381 ختم و دعاء ..... ص : 380

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 380

ناقابل ما را قبول می فرماید. انّهُ وَلیَّ الْفَضْلِ وَ الْانْعام. و تعقیبات مأثوره در كتب أدعیه مذكور، و هر كس مناسب با حال خود انتخابی كند و این سفر شریف را به خیر و سعادت به اتمام رساند.

ختم و دعاء

مناسب بود كه ما این رساله را تتمیم كنیم به ذكر موانع معنویّه صلاة از قبیل ریا و عجب و امثال آن، لكن به واسطه آن كه در كتاب اربعین "635" در شرح بعض احادیث، در این موضوعات شرحی مذكور داشتیم، و اینك به واسطه كثرت اشتغال و تشتّت قوای فكریّه معذور از این خدمت می باشم، لهذا این اوراق را با اعتراف به نقص و تقصیر ختم، و از ارباب نظر پاك عفو خطا می طلبم، و به دعای خیر آنان و نفس كریم آنها نیازمندم.

بار خداوندا كه ما بندگان ضعیف را بی سابقه خدمت و طاعتی یا احتیاج به بندگی و عبادتی با تفضّل و عنایت و محض رحمت و كرامت لباس هستی پوشانیدی، و به انواع نعمتهای روحانی و جسمانی و اصناف رحمتهای باطنی و ظاهری مفتخر فرمودی، بی آنكه از نبود ما خللی در قدرت و قوت تو راه یابد، یا از بود ما به عظمت و حشمت تو چیزی افزاید، اكنون كه سرچشمه رحمانیّت تو جوشید و چشم خورشید جمال جمیل تو درخشید و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منوّر فرمود، نقایص و خطیئات و گناهان و تقصیرات ما را نیز به نور توفیق باطنی و دستگیری و هدایت سرّی جبران فرما، و دل سر تا پا تعلّق ما را از تعلّقات دنیاویّه برهان و به تعلّق به عزّ قدس خود آراسته نما.

بارالها، از طاعت ما ناچیزان بسطی در ملك تو حاصل نشود، و از سرپیچی ما نقصی در مملكتت راه نیابد، و از عذاب و شكنجه گناهكاران نفعی به تو عاید نگردد، و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانی در قدرت تو

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 381

حاصل نشود، عینِ ثابت خطاكاران طالب رحمت است و فطرت ناقصانْ طلبكار تمامیت، تو خود بالطف عمیم با ما رفتار فرما و به سوء استعداد ما نظر نفرما.

الهی، انْ كُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ، فَانْتَ اهْلٌ انْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ. الهی، قَدْ سَتَرْتَ عَلیَّ ذُنوباً فِی الدُّنْیا، و انا احْوَجُ الی سَتْرِها عَلَیَّ مِنْكَ فِی الْاخْری . الهی، هَبْ لِی كَمالَ الْانْقِطاعِ الَیْكَ؛ وَ انِرْ ابْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیْكَ حَتّی تَخْرِقَ ابْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النّوُرِ، فَتَصِلَ الی مَعْدِنِ الْعَظَمَة. "636"

تا این جا به تقدیر الهی جلّ و علا كلام ما ختم شد، حامِداً شاكِراً علی نَعْمائِهِ، مُصلِّیاً عَلَی محمَّدٍ و آلِهِ الطّاهرین. به تاریخ روز دوشنبه دوم ربیع الثانی هزار و سیصد و شصت و یك (1361) قمری.63"